سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























کوچ سرخ

                                                  

گفتند اینکه کوچه سیه پوش اوست کیست

گفتم که وصف دختر خورشید ساده نیست

قربان دست کوچک آن دختری که نرم

می بست زخم های پدر را و می گریست

قربان آن نگاه که می گشت گاه گاه

در خاطرات تار پی مادری که نیست

قربان رد مشک بر آن شانه نحیف

قربان پینه ای که بر آن دست ساده زیست

رفتی و در وداع تو محراب نوحه خواند

رفتی و در فراق تو مسجد بسی گریست

هم بی قرار زمزمه ات سنگ آسیاب

هم تشنه نماز شبت خانه ی گلیست 

در بغض چاه زخم صدایی نهفته است

در بغض چاه زمزمه حضرت علی است

بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود

ای فاطمه بدون تو دنیای من تهی است

از اشک تو ضمیر کسانی معذب است

از خطبه تو قامت تلبیس منحنی است

زینب به کربلا همه پژواک مادر است

پیداست این عقیله صفت از تبار کیست

اینجا زبان قاصر ما لال می شود

تاب سکوت هم که نداریم چاره چیست

نام تو درتلاطم ابیات گنگ من

روحی بزرگ در جسد شعر الکنی است

ما بر مزار خالی خود گریه می کنیم

بر کوزه ای که بر لب دریای تو تهی است

ده قرن وچار می گذرد از فراق تو

داغی ولی ودیعه چو داغ تو تازه نیست


نوشته شده در سه شنبه 90/2/13ساعت 9:33 عصر توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |


Design By : Pichak